Quantcast
Channel: پنح
Viewing all articles
Browse latest Browse all 20

بادکنک

$
0
0

بادکنک ها در هوای سرد چرخی زدند بی آنکه نگران مقصد باشند. مرد نگاهی به امتداد نخی انداخت که بادکنک را سخت در بر گرفته بود. بادکنک چرخید و از میان هیاهوی شهر ابری گذشت. به مرد نگاهی انداخت که تنها چشم باز شهر ابری بود، تمام سرش به شکل چشمی در آمده بود که خیره خیره آسمان را می نگریست. و دیگر رهگذران با عینکی که رویش شیشه اش تصاویر خودکشی کارگری در کارخانه ای متروک در حال نمایش بود، ایستاده به یکدیگز چشم دوخته بودند. 

بادکنک ها در هوای سرد چرخی زدند و از کنار تنها پنجره رنگی شهر گذشتند، در آنسوی پنجره زنی سیاهپوش بادکنک های قرمز را یکی یکی پر از هوا می کرد و سپس در اتاقی محبوس. بادکنک ها چرخی زدند و در کنار پنجره اتاق بادکنک های محبوس، صورت سرد خود را به شیشه چسباندند.

تکه های بادکنک ها صبح روز بعد، در زیر پای رهگذران به اطراف پرتاب می شدند  و تکه کوچکتراش در میان دستان کوچک و سیاه کودکی که گهگاه آن را رو به آسمان می گرفت و  از پشت آن ابرهای خاکستری را نگاه می کرد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 20

Latest Images

Trending Articles





Latest Images